یادم میاد دانش آموز بودم که «روز قدس» مدرسه همه ی دانش آموزها را موظف میکرد بریم راهپیمایی ... تا ما دانش آموزان مثلا سلحشور و انقلابی بگیم مرگ بر فلان و بهمان و به مانند امتی وحشی اما به اصطلاح مومن پرچم فلان کشور و بهمان کشور را بسوزونیم. من هم یواشکی از توی صف فرار میکردم که در راهپیمایی شرکت نکنم. سالها گذشت سال 2003 بیست و سه ساله بودم که به اسراییل مهاجرت کردم ... در اسراییل ازدواج کردم
الان «سالگرد آزادی اورشلیم» از دست اعراب را هر سال با فرزندانم در مدرسه هاشون جشن میگیرم. اولین نفری هستم که به جشن میام و آخرین نفری هستم که جشن را ترک میکنم. وقتی پرچم اسراییل را دست میگیرم و با فرزندان اسراییلیم در جشن آزادی اورشلیم میرقصم به وجد میام. ناگفته نباشه که مدارس دانش آموزان و یا والدین را مانند مدارس رژیم جمهوری اسلامی موظف به شرکت در این مراسم نمیکنند بلکه تمام دانش آموزان و والدینشون به صورت خود جوش در مراسم مدرسه ی فرزندان شرکت میکنند. در این مراسم مرگ بر هیچ کشوری هم گفته نمیشه و پرچم هیچ کشوری را هم نمیسوزونیم. شما میتونید عکس جشن «سالگرد آزادی اورشلیم» در مدرسه ی فرزندانم را ببینید.
در همین «سالگرد آزادی اورشلیم» جشنی هست به نام «رقص با پرچم». ملت اسراییل از هر نقطه ی کشور با پرچم اسراییل به اورشلیم میاند و در این جشن شرکت میکنند و باز هم تاکید میکنم دولت اسراییل مانند رژیم جمهوری اسلامی ملت را موظف به این امر نمیکنه بلکه هر کس طبق خواسته ی خودش در این جشن شرکت میکنه. شما میتونید عکس من را در جشن رقص با پرچم سال 2004 یعنی یک سال بعد از مهاجرتم به اسراییل ببیند.
سال 2002 من در حرم حضرت معصومه (قم)
سال 2004- من در جشن رقص با پرچم (اورشلیم)
اما چرا این را تعریف کردم؟ یادم میاد وقتی دانش آموز کلاس چهارم دبستان بودم (اصفهان – دبستان ناطق)، شلوار پاچه کوتاه در بین دختران در اصفهان مد شد. رژیم این مدل شلوار را غیر قانونی اعلام کرد، اما به دلیل محبوبیت این مدل فروشگاه ها همچنان به فروش این شلوارها ادامه می دادند. نیروهای گشت ارشاد (یا همون وحوش به اصطلاح مومن) با چوب بلندی که انتهاش تیغ وصل شده بود روی موتور دو ترکه مینشستند و اگر خانمی را با شلوار پاچه کوتاه می دیدند راننده موتور گاز میداد و نفر پشتی با چوب بلندی که انتهاش تیغ بود پای دختر را می برید. به یاد دارم یکبار که با مادرم میدان انقلاب (سی و سه پل اصفهان) بودم پای یه دختر را که شلوار پاچه کوتاه پوشیده بود موتور گشت ارشاد با تیغ برید در یک لحظه خون پاشید بیرون. از اون روز تقریبا سی سال گذشت و هنوز همون آش و همون کاسه. هنوز هم بانوان ایرانی بر علیه حجاب اجباری مبارزه ی مدنی میکنند، مبارزه ی مدنی بر علیه به زور در حلقوم کردن تفکری اجباری، به مانند حلقوم من و تظاهرات روز قدس.